دعا، سلاح مؤمن

این ارتباط شما با خداست و این روحیه ی دعا و تضرّعی ست که در نیروهای بسیجی ما وجود دارد. این، همان دعای کمیلی است که شما مقید بودید و هستید بخوانید. این، همان نماز جمعه های شماست. این، همان توسلات و توجهات شما به ائمه (علیهم السلام)، است. و این پیوند و رابطه ی معنوی ست که همه چیز را حفظ کرده است. این، یک خصوصیت است که در جاهای دیگر نیست، و باید آن را حفظ کنید.
یکی از سلاحهای ما، دعاست. «لا یملک الا الدعاء».(1) ما دعا داریم، سلاح دعا را داریم، سلاح تضرّع را داریم، سلاح بکاء را داریم. ما از ترس، هیچ وقت گریه نمی کنیم. از هیچ کس و هیچ قدرتی در دنیا نمی ترسیم. اما بزرگترین افتخار برای یک انسان مؤمن این است که در مقابل عظمت خدای خود، اشک بریزد. به حال خود گریه کند. بر گناهان خود و بر عمری که در گناه گذشته است، تأسف بخورد.
پیش خدا تضرّع کنید و همه چیز را با تضرّع، از خدا بخواهید. این بازوی قوی، این اراده ی نیرومند و پولادین، با دعاست که کارایی پیدا خواهد کرد. در میدان جنگ هم، پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) دعا کردند و با تضرّع، از خدای متعال خواستند. امام عزیز ما هم در جنگ دعا می کرد. دل ما به دعاهای آن بزرگوار و دعاهای مؤمنین و صالحین، قرص بود. دعاها را رها نکنید. همه چیز را با دعا بخواهید. ما برای مردم محروم و مظلوم بوسنی هرزگوین، هرچه از دستمان بربیاید، کمک می کنیم. کمک کردیم و باز هم می کنیم. اما من می گویم: برایشان دعا هم بکنید. دعا هم باید کرد. انسان با تضرّع و از اعماق دل می تواند برای آنها دعا کند.(2)

بشر، بدون دعا سرگشته و درمانده است

دعا، وسیله ی مؤمن و ملجأ مضطر و رابطه ی انسان ضعیف و جاهل با منبع فیاض علم و قدرت است، و بشر بی رابطه ی روحی با خدا و بدون عرض نیاز به غنی بالذات، در عرصه ی زندگی سرگشته و درمانده و هدر رفته است؛ «قل ما یعبؤا بکم ربیّ لو لا دعاؤکم».(3)
بهترین دعا آن است که از سر معرفتی عاشقانه به خدا و بصیرتی عارفانه به نیازهای انسان انشا شده باشد، و این را فقط در مکتب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت طاهرین او ــ که اوعیه ی علم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و وراثت حکمت و معرفت اویند ــ می توان جست. ما بحمدالله ذخیره یی بی پایان از ادعیه ی مأثوره ی از اهل بیت (علیهم السلام) داریم که انس با آن، صفا و معرفت و کمال و محبّت می بخشد و بشر را از آلایشها پاکیزه می سازد.
مناجات مأثوره ی ماه شعبان ــ که روایت شده اهل بیت (علیهم السلام) بر آن مداومت داشتند ــ یکی از دعاهایی است که لحن عارفانه و زبان شیوای آن، با مضامین بسیار والا و سرشار از معارف عالی یی همراه است که نظیر آن را در زبانهای معمولی و محاورات عادی نمی توان یافت و اساساً با آن زبان قابل ادا نیست. این مناجات، نمونه ی کاملی از تضرّع و وصف حال برگزیده ترین بندگان صالح خدا با معبود و محبوب خود و ذات مقدس ربوبی است. هم درس معارف است، هم اسوه و الگوی عرض حال و درخواست انسان مؤمن از خدا.
مناجاتهای پانزده گانه که از امام زین العابدین حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) نقل شده، گذشته از خصوصیت بارز دعایی مأثور از اهل بیت (علیهم السلام) این مزیت را داراست که به مناسبت حالات مختلف مؤمن، مناجاتها را انشا فرموده است.(4)

دعا، مانع ضایع و خراب شدن معنویت و روح انسان

در این جا، من به برادران عزیز روحانی هم که تشریف دارند، یک جمله عرض بکنم. مسؤولیت حفظ معنویت و روح و حال این برادران، به عهده ی شماست. انسان، سایش پذیر است. هر انسان دیگری جز معصومین، در برخوردها و سایشها و اصطکاکها، ساییده و کم می شود و برجستگیهای روحیش تغییر می کند؛ باید مراقبش بود. این که ذکر دایمی گفته اند، برای خاطر این است. انسان دایماً باید متذکر باشد؛ والّا خراب خواهد شد.
بزرگان و ائمه معصومین ما، مواظب خودشان، خودسازیشان، نمازشان، ذکرشان، دعایشان، توجهات و توسلاتشان بودند؛ برای این که ضایع و خراب نشوند. ماها خراب می شویم. اگر مواظب خودتان نباشید، ضایع و خراب می شوید. این برادران عزیز روحانی، بایستی به این جهت توجه کنند.(5)

دعا، جوانها را خلل ناپذیر و مستحکم می کند

ما عبادات فردی، عبادات اجتماعی و عبادات سیاسی داریم؛ عبادات ناب و خالص داریم که مربوط به نیمه شبهاست، مال هنگام دعا و مناجات و هنگام سخن گفتن با خدا و تضرّع است. هرکدام از اینها یک درجه است. هرکدام از اینها، شما را مثل پولاد آبدیده محکم می کند؛ این جوانها را مستحکم می کند؛ آنها را خلل ناپذیر و در مقابل نفوذ شیطان، نفوذ دشمن، نفوذ عوامل فساد و در مقابل تهاجم فرهنگی، آسیب ناپذیر می کند.
در مقابل این نیرنگهای فرهنگی که برای جلب دلهای ساده ی بعضی از افراد به کار می برند و دامهایی که در سر راه جوانان می گسترانند، جاذبه هایی هم هست که کسی بجز نفس خود انسان نمی گستراند! یک جا پول است، یک جا شهوت، یک جا مقام، یک جا لذتی است که خدای متعال به آن لذت راضی نیست؛ این جا کسی شما را وادار نمی کند، نفس شماست؛ آن، دشمنترین دشمنان شما است. «اعدا عدوّک نفسک التی بین جنبیک»، انسان را در مقابل همه ی اینها نفوذناپذیر و آسیب ناپذیر می کند. قدر این ماه را بدانید.
در روزهای دوران اختناق هم وقتی عناصر مؤمن می خواستند در مقابل فشار دستگاه حاکم و در مقابل وسوسه ها و اغواهای زندگی راحت ــ که آنها را وادار می کرد مبارزه را کنار بگذارند ــ مقاومت بکنند، به روزه روی می آوردند. عبادات خدا این گونه است. حضور در مقابل پروردگار این طور است. نماز که می خوانید، آرامش پیدا می کنید. از اضطراب و تلاطم روح نجات پیدا می کنید. وقتی با خدای متعال مناجات و تضرّع می کنید، جان خودتان را تصفیه و باصفا می کنید، آلودگیها را از آن دور می کنید. روزه که می گیرید، خودتان را مثل فولاد، محکم و آبدیده می کنید؛ این گونه است.
آنچه که به وسیله ی عبادات به دست ما می آید، خیلی خیلی باارزش است؛ خیلی زیاد است. باید خدا را شکر کنیم که برای ما نماز و روزه و عبادات را آورد؛ به ما امکان داد که این بهره ها را برای خودمان فراهم بکنیم.(6)

راه ادای حقّ بندگی در دعاها

اوّل، برای این است که پیش خدای متعال، به عنوان یک بنده، بتوانیم عرض کنیم: «پروردگارا! ما حق بندگی تو را، تا حدی که توانستیم، به جا آوردیم.» در دعا هست که «و جعل من ظنّ به علی عباده فی کفاء لتعزیة حقه». دعای خوبی هم هست. احتمال اینکه صادر از معصوم باشد، زیاد است. (حالا سند دعا را درست نمی دانم). «و جعل من ظنّ به علی عباده فی کفاء لتعزیة حقه». یعنی: «اگر آنچه را خدا منّت گذاشته و به ما داده است، به کار بیندازیم، کافی است که این تلاشها که اسم آوردم، مقدّمه اند برای اینکه ما بتوانیم پیش خدای متعال، حق بندگی را ادا کنیم. البته حق بندگی هم جز با همین کارها ادا نمی شود. اینکه کسی برود، در اتاق را ببندد و فقط عبادت شخصی بکند، حق خدا را ادا نخواهد کرد. آن وظیفه و هدف شخصی، با فداکاری، تلاش، به فکر بندگان خدا بودن، خدمت به خلق خدا و ادای وظایف اجتماعی تحقق پیدا می کند و برآورده می شود. توجه کنید که این دو مطلب، با هم خلط نشود.
حالا راه اینکه این وظیفه ی مهم، یعنی ادای حق بندگی را درست انجام بدهیم، چیست؟ راهش را در روایات و ادعیه و مانند اینها، بیان کرده اند. دو راه وجود دارد: یکی راه خداست، و دیگری راه هواهای نفسانی است. راه خدا، در مقابل راه نفسانی است. اگر انسان در راه خدا حرکت کند، به آن هدف اعلا و نهایی، یعنی ادای حق بندگی، خواهد رسید. اما اگر دنبال هوای نفس باشد و بخواهد خواهشهای نفسانی را تحقق بدهد، به همان اندازه که نیروی خود را صرف هوای نفس و «خود مادّی» کند، از پیمودن راه الهی باز خواهد ماند.
شرع مقدّس اسلام و همه ی شرایع الهی، بر این اساس پایه گذاری شده اند. بنابراین، تکلیف معلوم است: مقابله با هوای نفس و شناختن آن و پیمودن راه خدا و تحمل دردسرهای آن. و اینها چیزهایی اند که یک انسان را سعادتمند می کنند. برای این است که می بینید در دعاها و تضرّعات و در کلمات ائمه (علیهم السلام)، نفس بشری، هواهای انسانی و شخصی، این همه مورد مذمّت قرار گرفته، و برای این است که در دعای صحیفه ی سجادیه می خوانیم: «هذا مقام من استحی لنفسه منک». یعنی: پروردگارا! به خاطر سبک سری های نفس خودم، از تو شرمنده ام. توجه کنید که این را امام سجاد (علیه السلام) می گوید! بنده عقیده ندارم که ائمه (علیهم السلام)، آنچه را که در دعا و در نیمه شب و در حال تضرّع و گریه می گفته اند، فقط برای این بوده است که ما از آنها یاد بگیریم؛ بلکه ایشان قصد انشا می کردند، و حقیقت را می گفتند. منتها مسأله ی هوای نفس، در مراتب نفوس بشری مختلف است. آنچه را که آن بزرگوار هوای نفس می داند، ممکن است در زندگی ما، عبادت یا انجام عمل مستحب هم باشد. آن، در زندگی و در ترکیب وجودی امام سجاد، هوای نفس است؛ چون اوج ایشان زیاد است، لطافت روح و صفای معنوی و روحانی اش بالاست.
«هذا مقام من استحی لنفسه عنک و سخط علیها و رضی منک» . عرض می کند که «پروردگارا! من بر نفس خودم خشمگینم، اما از تو راضی ام.» رضای بنده از خدای متعال، مرحله ی عالی انسان بزرگ است. باید در این خط حرکت کنیم. انسان دایماً در معرض انتخاب است.(7)

دستاوردهای دعا

دستاوردهای دعا چیست؟ وقتی ما با خدا سخن می گوییم، او را نزدیک خود احساس می کنیم، مخاطب خود می دانیم و با او حرف می زنیم، این دستاوردها از جمله ی فواید و عواید دعاست. زنده نگهداشتن یاد خدا در دل، غفلت را ــ که ما در همه ی انحرافها و کجیها و فسادهای انسان، غفلت از خداست ــ می زداید. دعا غفلت را از دل انسان می زداید؛ انسان را به یاد خدا می اندازد و یاد خدا را در دل زنده نگه می دارد. بزرگترین خسارتی که افراد محروم از دعا مبتلای به آن می شوند، این است که یاد خدا از دل آنها می رود. نسیان و غفلت از خدای متعال برای بشر بسیار خسارتبار است. در قرآن چند آیه در این باره ذکر شده و بحث مفصلی دارد.
دستاورد دوم دعا، تقویت و استقرار ایمان در دل است. خصوصیت دعا این است که ایمان را در دل پایدار و مستقر می کند. ایمان قابل زوال در مواجهه ی با حوادث عالم و سختیها، خوشیها، تنعمها و حالات گوناگون انسان، در خطر از بین رفتن است. می شناسید کسانی را که ایمان داشتند؛ اما در مواجهه ی با مال دنیا، با قدرت دنیا، با لذات جسمی و شهوات قلبی، ایمان از دست آنها رفت. این، ایمان متزلزل و غیرمستقر است. خصوصیت دعا این است که ایمان را در دل انسان مستقر و ثابت می کند و خطر زوال ایمان با دعا و استمرار توجه به خدای متعال از بین می رود. سومین دستاورد، دمیدن روح اخلاص در انسان است. با خدا سخن گفتن و خود را نزدیک او دیدن، به انسان روح اخلاص می دهد. اخلاص یعنی کار را برای خدا انجام دادن. همه ی کارها را می شود برای خدا انجام داد. بندگان خوب خدا همه ی کارهای معمولی روزمره ی زندگی را هم با نیت تقرّب به خدا انجام می دهند و می توانند. بعضی هم هستند که حتّی قربی ترین و عبادی ترین کارها ــ مثل نماز ــ را نمی توانند برای خدا انجام دهند. بی اخلاصی، درد بزرگی برای انسان است. دعا روح اخلاص را در انسان می دمد.
دستاورد چهارم دعا، خودسازی و رشد فضایل اخلاقی در انسان است. انسان با توجه به خدا و با حرف زدن با خدای متعال، فضایل اخلاقی را در خود تقویت می کند؛ این خاصیت قهری و طبیعی انس با پروردگار است؛ بنابراین دعا می شود پلکان عروج انسان به سمت کمالات. متقابلاً دعا رذایل اخلاقی را از انسان می زداید؛ حرص و کبر و خودپرستی و دشمنی با بندگان خدا و ضعف نفس و جبن و بی صبری را از انسان دور می کند.
دستاورد پنجم دعا، ایجاد محبت به خدای متعال است. دعا عشق به خدای متعال را در دل زنده می کند. مظهر همه ی زیباییها و خوبیها ذات اقدس پروردگار است. دعا و انس و تکلم با خدای متعال، این محبت را در دل به وجود می آورد.
دستاورد ششم دعا، دمیدن روح امید در انسان است. دعا به انسان قدرت مقاومت در مقابل چالشهای زندگی را می دهد. هرکس در دوران زندگی خود با حوادثی مواجه می شود و چالشهایی پیدا می کند. دعا به انسان توانایی و قدرت می دهد و انسان را در مقابل حوادث مستحکم می کند؛ لذا در روایت از «دعا» تعبیر شده است به سلاح. از نبیّ مکرم نقل شده است که فرمود: «الا ادلّکم علی سلاح ینجیکم من اعدائکم»؛ اسلحه یی را به شما معرفی کنم که مایه ی نجات شماست؛ «تدعون ربّکم باللّیل و النّهار فانّ سلاح المؤمن الدعاء» . در مواجهه ی با حوادث، توجه به خدای متعال، مثل سلاح برنده یی در دست انسان مؤمن است. لذا در میدان جنگ، پیغمبر مکرم اسلام همه ی کارهای لازم را انجام می داد؛ سپاه را می آراست، سربازان را به صف می کرد، امکانات لازم را به آنها می داد، توصیه های لازم را به آنها می کرد، اشراف فرماندهی خودش را اعمال می کرد؛ اما در همان وقت هم وسط میدان زانو می زد، دست به دعا بلند می کرد، تضرّع می کرد، با خدای متعال حرف می زد و از او می خواست. این ارتباط با خدا، دل انسان را مستحکم می کند.
دستاورد دیگر دعا، برآمدن حاجات است. یکی از دستاوردهای دعا این است که حاجاتی که انسان دارد، از خدای متعال می خواهد و خدا آن حاجات را برآورده می کند. البته همه ی خواص دعا این نیست؛ این هم یکی در کنار بقیه ی دستاوردهای دعاست. فرمود: «اسألوا الله من فضله»؛ از خدای متعال بخواهید و نیازهای خودتان را از او بطلبید. در دعای ابوحمزه ی ثمالی از قول امام سجاد (علیه السلام) این طور عرض می شود: «و لیس من صفاتک یا سیّدی أن تأمر بالسّؤال و تمنع العطیّة و انت المنّان بالعطیّات علی اهل مملکتک»؛ تو به بندگان خودت دستور بدهی که از تو بخواهند، اما بنا داشته باشی که خواسته ی آنها را عملی نکنی؛ این امکان ندارد. وقتی خدای متعال به من و شما امر می کند که از او بخواهیم و طلب کنیم، معنایش این است که خدای متعال تصمیم دارد که آنچه را می خواهیم، به ما بدهد. لذا در روایت است که: «ما کان الله لیفتح لعبد الدّعاء فیغلق عنه باب الأجابة و الله کرم من ذلک»؛ خدای متعال کریم تر از آن است که باب دعا را باز کند، اما باب اجابت را ببندد.(8)

سه فایده ی نهفته در دعاها

درباره ی دعا، بحث مستقلی لازم است؛ و جا دارد که در طول این مدتهای مدید، یک خطبه را اختصاص به دعا بدهیم. من ترجیح دادم که امروز، چند مطلب درباره ی دعا عرض کنم. تقریباً بعضی از امّهات مسائل مربوط به دعا را، در خطبه ی اوّل عرض می کنم:
یک مطلب این است که در دعا، سه چیز نهفته است؛ که این سه چیز، فواید و دستاوردهای دعاست. دعایی نیست که از دو تای این سه چیز، خالی باشد؛ چه دعاهای مأثور، که از معصومین (علیهم السلام) رسیده است، و چه دعاهایی که یک انسان، خودش از روی طلب و نیاز به خدای خود عرض می کند. دو چیز حتماً در این دعاها هست.
و اما، بعضی دعاها، سه چیز علاوه بر این دو چیز دارند. که این سه چیز، خیلی مهم است.

1ــ خواستن و گرفتن از خدا

یکی از این سه چیز، عبارت است از آن مقصود عمومی از دعا. یعنی خواستن و گرفتن از خداوند متعال. ما انسانها، نیازهای زیادی داریم؛ و وجودمان، سر تا پا نیاز است. اگر در وجود خودتان دقت کنید، می بینید از تنفس کردن و غذا خوردن گرفته، تا راه رفتن و گوش کردن و دیدن، همه و همه، حاکی از نیاز ما انسانهاست. یعنی خدای متعال، مجموعه ای از امکانات و نیروها را در اختیار من و شما قرار داده است، که با آنها می توانیم زندگی کنیم؛ و همه نیز، تحت اراده ی پروردگار است. هرکدام از این نیروها و امکانات کمبود پیدا کند، انسان دچار مشکل اساسی در زندگی خود می شود. مثلاً یک رگ یا یک رشته عصب از کار بیفتد، یک عضله مشکل پیدا کند، تا برسد به مسائل بیرون از وجود انسان یا مسائل روحی یا مسائل اجتماعی.
بشر، سر تا پا نیاز است. رفع این مشکلات و تأمین این نیازها را، از چه کسی باید بخواهیم؟ از خدای متعال؛ که او حاجات ما را می داند. «و اسئلوا الله من فضله ان الله بکلّ شیءٍ علیما (9)». خدا می داند شما چه می خواهید، چه لازم دارید، و چه چیز از او می طلبید و سؤال می کنید. پس، از خدا بخواهید. در جای دیگر، می فرماید: «و قال ربکم: ادعونی استجب لکم.(10)» پروردگار شما فرموده است: «دعا کنید مرا». یعنی «بخوانید مرا؛ من به شما جواب می دهم» . البته این جواب دادن، به معنای برآمدن حاجت نیست. می گوید: «جواب می دهم و لبّیک می گویم». استجب لکم. اما این استجابت الهی، در بسیاری از موارد، با دادن حاجت و آن چیز مورد درخواست شما، همراه است. پس، این مطلب اوّل؛ که انسان نیازهایی دارد، و رفع این نیازها را، باید از خدا بخواهد. باید در خانه ی خدا رفت، تا از تضرّع پیش دیگران، بی نیاز شد. چون روز جمعه و روز توجه و روز معرفت به کلمات نبیّ اکرم و ائمّه (علیهم السلام)، است، چند حدیث کوتاه و مختصر بخوانم. در حدیثی آمده است: «افضل العبادة الدّعا». بهترین عبادتها، دعاست. حدیث دیگر، حدیث نبوی است. که آن حضرت، به اصحاب خود فرمود: «علی ادّلکم علی سلاح ینجیکم من اعدائکم و یدر ارزاقکم؟» «آیا می خواهید سلاحی را به شما نشان بدهم که هم شما را از دشمن حفظ می کند و نجات می دهد و هم روزی تان را فراوان می کند؟» این، همان خواستن از خدا برای برآورده شدن حاجات است. «قالوا: بلی یا رسول الله». «عرض کردند: بلی؛ بفرمایید.» فرمود: «قال تدعون ربکم». «خدا را دعا کنید. خدا را بخوانید». «باللّیل و النّهار». «شب و روز». «فانّ سلاح المؤمن الدّعا». «سلاح مؤمن، دعاست» . یعنی دنبال حاجات رفتن، با سلاح دعا. با دشمن، با حادثه و با بلیّه در افتادن، با سلاح دعا.
یک روایت از حضرت سجاد (علیه السلام)، است که می فرماید: «الدّعاء یبتع البلاء نازل و ما لم ینزل». هم بلایی که به سوی شما آمده است با دعا دفع می شود و هم بلایی که نیامده است. یعنی اگر دعا نکنید، آن بلا متوجه شما خواهد شد.
مسأله ی بسیار مهمی است. خداوند متعال، وسیله ای به انسان داده است که انسان می تواند حوائج خود را ــ مگر در موارد استثنایی که به آن اشاره می کنم ــ با آن، برآورده کند. آن وسیله چیست؟ خواستن از خدای متعال است.
کلامی از امیرالمؤمنین (علیه السلام)، نقل شده است؛ که ایشان ــ بنا بر نقل ــ فرموده اند: «ثم جعل فی یدک مفاتیح خزائنه، بما اذن فیه من مسئلته» «خدای متعال، به اینکه به تو اذن داد از او بخواهی، کلید همه ی گنجینه های خود را در دست تو قرار داد». پس، اذنی که خداوند متعال داد تا هرچه می خواهی از او بخواهی، کلید همه ی خزاین الهی است. اگر انسان این کلید را به شکل درست به کار ببرد (از خدا بخواهد) مسلماً آن را در اختیار انسان، می گذارد. «فمتی شعت استفتحت الدّعا ابواب خزائنه». هر وقت بخواهی، به وسیله ی دعا، در خزاین الهی را باز می کنی. ببینید! این، مسأله ی بسیار مهمی است. چرا انسان خود را از این وسیله ی مهم، محروم کند؟!
در اینجا، چند سؤال مطرح می شود: یکی اینکه، اگر دعا، چنین نقش معجزآسایی دارد، پس این وسایل دنیوی و این ابزارها و علم و صنعت و نظایر آن، چیست؟ جواب، این است که دعا، رقیب ابزارهای مادّی نیست. این طور نیست که وقتی انسان می خواهد به مسافرت برود، یا با خودرو و قطار و هواپیما عازم شود، و یا با دعا برود! همچنین، این طور نیست که اگر انسان بخواهد وسیله ای به دست آورد، یا پول خرج کند، و یا اگر پول نداشت، به دعا متوسل شود و آن وسیله را به دست آورد! معنای دعا این است که شما از خدا بخواهید تا او این وسایل را جور بیاورد. آن وقت علل مادّی، هرکدام در جای خودشان قرار می گیرند. دعای مستجاب، این گونه است.
وقتی دعا می کنید که حاجتی از شما برآورده شود، اگر خدای متعال آن دعا را مستجاب کند، استجابتش این است که ابزارهای مادّی و عادی و معمولی این خواسته، جور می شود. یعنی خدا جور می آورد. فرضاً شما از کسی طلبی دارید که آن کس، طلب شما را نمی دهد. اما یک وقت به دلش می افتد و می آید طلبتان را می دهد. این، یک وسیله است. چه مانعی دارد که دعا، این وسیله را برای انسان جور کند؟
همه ی وسایل عالم، از این قبیل است. بنابراین، دعا موجب نشود کسی تنبلی کند. دعا موجب نشود که کسی از دانش و علم و ابزار مادّی و علت و معلول طبیعی، دست بشوید. نه! دعا، رقیب آنها نیست؛ بلکه در طول آنهاست. دعا، جور آورنده ی آنهاست.
البته، غالباً این طور است. ضمناً بعضی مواقع، خدای متعال، معجزه هم نشان می دهد. که آن، بحث دیگری است. معجزه، در موارد استثنایی رخ می دهد؛ و در غیر موارد استثنایی، دعا، جور کننده ی روال عادی است. وقتی شما از خدا می خواهید حادثه ای اتفاق بیفتد که به آن نیاز دارید، در کنار دعا، باید نیرویتان را هم به کار ببندید. مثلاً اگر احساس تنبلی به شما دست می دهد و دعا می کنید که خدای متعال این احساس را از شما بگیرد، در کنار دعا، باید اراده و همّت نیز به خرج دهید. یعنی در اینجا هم، باز وسیله ی مادّی و وسیله ی طبیعی دیگری هست؛ که همان همّت کردن است. باید همّت و اراده کنید. هیچ کس خیال نکند که اگر در خانه بنشینیم و به تلاش و اقدام نپردازیم، حتی اراده هم نکنیم و فقط به دعا مشغول باشیم، خدا حاجاتمان را برآورده می کند. نه! چنین چیزی، امکان ندارد. پس، دعا، در کنار تلاش و با تلاش است. بعضاً خیلی از تلاشها به نتیجه نمی رسد. اما همین که دعا کردید، به نتیجه خواهد رسید. این، یک نکته.
مطلب دیگر این است که گاهی هرچه انسان دعا می کند، مستجاب نمی شود. علت چیست؟ روایات دینی، این مشکل را برای ما حل کرده اند. مثلاً در روایات آمده است که، اگر شرایط دعا وجود نداشته باشد، دعا مستجاب نمی گردد. بالاخره، دعا هم شرایطی دارد. بزرگان دین فرموده اند: «کارهای نشدنی را، از خدای متعال، نخواهید» . در روایتی آمده است که، روزی، یکی از اصحاب نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در حضور پیغمبر، دعا کرد و گفت: «اللّهم لا تحتجنی علی احداً من خلقک». «خدایا، مرا محتاج هیچ آفریده ای نکن». «فقال رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) لا تقولنها کذا». «پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این طور نگو». «فلیس من احداً الّا و هو محتاج الی النّاس». مگر می شود که یک انسان، محتاج دیگران نباشد؟ «نگو که خدایا، مرا محتاج هیچ کس نکن. این، خلاف طبیعت بشری، خلاف سنّت الهی، و خلاف طبع نهاده ی پروردگار در وجود انسان است». چرا می گویی «خدایا، مرا محتاج هیچ کس نکن؟» این دعا، مستجاب نمی شود. آن فرد، عرض کرد: «یا رسول الله! پس چگونه دعا کنم؟» فرمود: «قل اللّهم لا تحتجنی علی شرار خلقک». «بگو: خدایا! مرا محتاج اشرار از بندگان خود نکن. مرا نیازمند مردمان شریر نکن. مرا محتاج انسانهای لئیم نکن. این، درست است. این، می شود. این را از خدا بخواه». پس، اگر چیزی را از خدای متعال طلب کردیم که نشدنی و به خلاف سنتهای معمولی عالم است، برآورده نمی شود.
یکی از شرایط استجابت دعا این است که، آن را با توجه مطرح کنیم. گاهی لقلقه ی زبان، جملاتی چون «خدایا ما را بیامرز». «خدایا به ما سعّه ی رزق بده» و «خدایا قرض ما را ادا کن» است. ده سال انسان این گونه دعا می کند، اصلاً مستجاب نمی شود. این، فایده ای ندارد. یکی از شرایط دعا این است که فرمود: «اعلموا ان الله یقبل الدّعا عن قلب غافل». «خداوند متعال، از صاحب دل غافل (دلی که متوجه نیست چه خواسته ای را مطرح می کند و با که دارد حرف می زند)، دعایی را قبول نمی کند». معلوم است که دعای دارای این ویژگیها، مستجاب نمی شود. باید تضرّع کنید، و جدّی بخواهید. باید از خدای متعال، با الحاح بخواهید. باز بخواهید و باز بخواهید. در این صورت، البته، خدای متعال، دعاها را مستجاب خواهد کرد.
یک مطلب دیگر در باب دعا این است که، برای برآمدن حاجات، هیچ حاجتی را آن قدر بزرگ نشماریم که بگوییم: «این حاجت را دیگر نمی شود از خدا خواست، چون خیلی بزرگ است». نه! اگر حاجت، به خلاف طبیعت و سنن آفرینش نیست، اگر محال نیست، هرچه هم بزرگ باشد، مسأله ای نیست؛ و از خدا، بخواهید. شما در هر روز از ماه رمضان ــ بنابر مأثور ــ بعد از هر نماز می گویید: «اللهم ادخل علی اهل القبور السّرور. اللهم اغن کل فقیر». از خدا می خواهید همه ی فقرا را غنی کند. فقط فقرای ایران را نمی گویید. «اغن کل فقیر» یعنی همه ی فقرای اسلام غنی شوند. اینها، خیلی مهم است.(من در آن جهت دوم، باز هم، ان شاءالله، به همین موضوع برمی گردم.) خواسته و حاجت بزرگی است، وقتی می گویید «خدایا، همه ی فقرا را غنی کن.» خوب، از خدا می خواهیم. چرا نشود خواست؟! اگر موانع بر سر راه غنی شدن برطرف گردد، چرا نشود؟! پدیده ی فقر، که یک امر ذاتی در جامعه نیست! فقر در جوامع بشری، یک امر تحمیلی است. فقر را قدرتهای ستمگر و زورگو و زیاده طلب عالم، بر افراد و بر ملتها تحمیل می کنند. اگر این قدرتها از میان بروند، چرا دعای «اللّهم اغن کل فقیر» مستجاب نشود؟! ممکن است چنین حاجتی برآورده شود.
در ادامه ی این دعا می گویید: «اللّهم اشبع کل جائع. اللّهم اکس کل عریان». انسان حاجتی به این کلانی از خدا می خواهد! در دعای سحر روز جمعه ــ که مستحب است ــ دعایی کوتاه، اما بسیار خوب است. اگر توفیق پیدا کردید، حتماً این دعا را بخوانید. اوّل درخواستهایی از خدا می شود؛ و بعد، این عبارت می آید: «الهی طموح الآمال قد خابت الا یدیک و معالف الهمم قد تعطّلت الّا علیک». خدایا! آرزوهای سرکش و بزرگ و خواسته های عظیم، محکوم به نومیدی هستند؛ مگر وقتی که با تو مطرح شوند». کاروان طلبهای ما، از راه رفتن، محکوم به باز ماندن اند؛ مگر وقتی که در خانه تو بیایند.
خداوند از حاجت بزرگ انسان که هراسی ندارد! از خدا، هرچه بزرگتر بخواهید. مبادا یک وقت انسان با خود بگوید: «خوب؛ من این چیزی را که می خواهم، اگر برای خودم بخواهم، قابل شدن است. اما طلب عافیت برای همه ی انسانها، خیلی بزرگ است. چطور این را از خدا بخواهم؟!» نه! بخواهید. برای بشریت بخواهید. برای همه ی انسانها بخواهید. بعضی چیزها را، برای همه ی مسلمین بخواهید. در همین دعا، عبارت «اللّهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین»، از آن مسلمانهاست. مخصوص دعایی است که مخصوص اهل اسلام است. البته، آن هم عللی دارد؛ که چرا؟ شاید در غیر اهل اسلام، امکانش نیست؛ و شاید بدون حاکمیت اسلام، ممکن نیست که خدای متعال، همه ی مفاسد را برطرف کند. اصلاً نمی شود. شرطش، اسلام است. پس، این، یک طرف قضیه است.
ضمناً از کوچک بودن خواسته هم، ابا نداشته باشید. خواسته های کوچک کوچک را هم، از خدا بخواهید. در روایت است که حتی بند کفش خود را ــ که چیز خیلی حقیری است ــ از خدا بخواهید. روایتی است از امام باقر (علیه السلام)، که می فرماید: «لا تحّقروا صغیراً من حوائجکم فانّ احبّ المؤمنین الی الله اسئلهم». «حاجتهای کوچک را حقیر نشمارید، و از خدا بخواهید».
خوب؛ انسان به بند کفش احتیاج دارد؛ به در مغازه می رود و می خرد. این هم دعا لازم دارد؟! بله! تا احساس کردید که به بند کفش و یا هر چیز دیگر به این کوچکی نیاز دارید، دل را متوجه خدا کنید و بگویید: «پروردگارا! این را هم به من برسان». رساندنش به چه ترتیب است؟ به این ترتیب است که، پول در جیبم بگذارم؛ سر کوچه بروم؛ از مغازه بخرم، و بعد هم آن را مورد استفاده قرار دهم. به هر حال، باید از خدا بخواهید. اگر چه به در مغازه رفتید، پول دادید و بند کفش خریدید، اما باز هم آن را خدا به شما داد. از غیر طریق خدا که، چیزی به دست انسان نمی رسد. هر چه به ما می رسد، خدا به ما می دهد. چیزی را که خدا می دهد، قبلاً باید از خدا بخواهیم. چرا بخواهیم؟ یکی از علل اینکه گفته اند حاجات کوچک را هم از خدا بخواهید، این است که به حوائج و عجز و حقارت و تهیدستی خودمان توجه پیدا کنیم، تا ببینیم که چقدر تهیدستیم. اگر خدای متعال کمک نکند، امکان ندهد، نیرو ندهد، فکر ندهد، ابتکار ندهد، و وسایل را جور نیاورد، همان بند کفش هم به دست ما نخواهد رسید. اگر شما به قصد خریدن بند کفش از خانه بیرون آمدید، در راه جیبتان را زدند یا پولتان گم شد و یا مغازه ی مورد نظر، بسته بود، و یا در بین راه، حادثه ی مهمی پیش آمد که مجبور شدید برگردید، بند کفش گیرتان نیامده است. بنابراین، هر چیز را از خدا بخواهید؛ حتی بند کفش را، حتی کوچکترین اشیا را، و حتی قوت روزانه ی خود را. بگذارید این منِ دروغینِ عظمت یافته در سینه ی ماــ که می گوییم « من»، و خیال می کنیم مجمع نیروها ما هستیم ــ بشکند. این « من»، انسانها را بیچاره می کند. این هم مطلبی در باب دعا؛ که انسان خواسته های خود را از طریق دعا به دست آورد.
حال نگاه کنید به حاجات خودتان، حاجات مسلمانها، حاجات کشورتان، حاجات برادران مؤمنتان، به مریضها، به مریض دارها، به جانبازها، به غم دیده ها، به دلهای غمگین، به چشمهای نگران، به نیازهای فراوانِ انسانهایی که حول و حوش شما، زیر سقف شما و در کشور شما هستند، در دنیای اسلام هستند، روی کره ی خاک هستند. همه ی این حاجات را در این شبهای قدر، یکی یکی از خدای متعال بخواهید. البته در مطلب بعدی، در این زمینه هم توضیحی عرض می کنم.

2ــ معارف موجود در دعاها

و اما، دومین چیزی که در دعا وجود دارد، معارف است. و این، مخصوص دعاهایی است که از معصوم به ما رسیده است. امام سجاد (علیه السلام)، «صحیفه ی سجادیه» را به صورت دعا تنظیم فرموده، و اصلاً دعا خوانده است؛ اما این کتاب، پُر از معارف الهی و اسلامی است. توحید خالص، در صحیفه ی سجادیه است. نبوّت و عشق به مقام تقدس نبیّ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، در صحیفه ی سجادیه است. مثل بقیه ی دعاهای مأثور، معارف آفرینش، در این کتاب است. همین «دعای ابوحمزه ی ثمالی» که مخصوص سحرهاست ــ سعی کنید آن را بخوانید و در معنایش توجه و تدبّر داشته باشید ــ و همین «دعای کمیل» که شبهای جمعه خوانده می شود، از جمله دعاهایی است که سرشار از معارف اسلامی است، و در آنها حقایقی به زبان دعا بیان شده است. نه اینکه آن بزرگوار ــ امام سجاد (علیه السلام) ــ نمی خواسته دعا کند و دعا را پوشش قرار داده است. نه! دعا می کرده، مناجات می کرده، و با خدا حرف می زده است. منتها انسانی که قلبش با خدا و با معارف الهی آشناست، حرف زدنش هم این گونه است. حکمت از او سرریز می شود، و دعای او هم عین حکمت است.
دعاهایی که ما می خوانیم، پر از حکمت است. در دعاهای مأثور از ائمّه (علیهم السلام)، که به ما می رسد، نکاتی عاید از معارف وجود دارد که حقیقتاً مورد احتیاج انسان است. آن بزرگواران، با آوردن این نکات در دعاها، به ما یاد می دهند که از خدا چه بخواهیم.
من از دعای شریف ابوحمزه ی ثمالی، چند فقره برایتان عرض می کنم. این دعای طولانی، حالت مناجاتی عجیب دارد، که در بخش سوم عرض خواهم کرد. و اما لا به لای این مناجاتها، نیازهای واقعی انسان نهفته است. نیازهای واقعی، آنهایی است که این بزرگوار از خدای متعال می خواهد. مثلاً در فرازی از دعا، خطاب به قادر متعال، عرض می کند: «ارغد عیشی». «زندگیِ مرا زندگیِ گوارایی قرار بده». گوارا بودن زندگی، نه با پول، نه با قدرت و نه با داشتن زر و زور است. زیرا یک فرد، در عین برخورداری از همه ی این امکانات، ممکن است زندگی برایش گوارا نباشد. نگرانی ای دارد که زندگی برایش گوارا نیست. مشکل خانوادگی ای دارد که زندگی برایش گوارا نیست. اولادش مشکلی پیدا می کنند (العیاذُ بالله، نستجیر بالله، یکی از فرزندان وی، اخلاق بدی دارد) دیگر زندگی برایش گوارا نیست. خبرِ بدی به انسان می رسد؛ زندگی بر او تلخ و ناگوار می شود. این انسان، هم پول دارد، هم قدرت دارد، هم امکانات دارد؛ همه چیز دارد؛ امّا زندگیِ گوارا ندارد. ممکن است انسان فقیری که زندگیِ خیلی ساده ای دارد و در اتاقی محقّر، با عیال و فرزندش، در عین تنگدستی گذرانِ زندگی می کند، زندگی اش گواراتر از آن فردِ همه چیزدارِ ثروتمند و قدرتمند باشد.
ببینید حضرت سجاد (علیه السلام)، چگونه نقطه ی اصلی را مورد توجه قرار می دهد. می گوید: «ارغد عیشی و اظهر مروّتی». زندگی ام را گوارا و جوانمردی ام را آشکار کن. ظاهراً معنای عبارت دوم این است که « میدانی به وجود آید، تا من در آن، صفت جوانمردی را به منصه ی بروز درآورم» . نه اینکه «مردم ببینند من جوانمردم». نه! برای اینکه، اگر بخواهیم جوانمردی بروز پیدا کند، باید جوانمردی کنیم. صرف اینکه جوانمردی در درون انسان وجود داشته باشد، کافی نیست. انسان باید جوانمردی را به مرحله ی عمل برساند، و نسبت به کسانی، جوانمردی کند. این می شود «اظهر مروتی».
در ادامه می فرماید: «و اصلح جمیع احوالی». «همه کارهای من و احوال مرا اصلاح کن. حالِ دعای مرا اصلاح کن. حالِ زندگی معمولی من و خانواده ام را اصلاح کن. حالِ شغلی را که دارم، اصلاح کن. همه ی خصوصیات مرا اصلاح کن». اصلاح هر امری، به حسب خودش، یک دعای کامل و جامع است. «واجعلنی ممّن اطلت عُمره و حسّنت عمله و اتممت علیه نعمتک و رضیت عنه و احییته حیوةً طیّبه». می گوید: «مرا از کسانی قرار بده که عمری طولانی توأم با عمل نیکو، و همراه با نعمت کامل الهی، و همراه با رضای پروردگار و حیات طیّبه دارند». آیا چیزی از این بهتر، وجود دارد؟!
معصومین (علیهم السلام)، یاد می دهند که چه باید از خدا بخواهیم. چیزهایی که باید از خدا خواست، همانهاست که آن بزرگواران در ادعیّه مطرح می کنند. بعضی در دنیا، به سراغ زیادیهای زندگی می روند. می گویند: فلان معامله برای من جور شود. فلان سفر درست شود. فلان شغل گیرم بیاید. و... چرا انسان چیزهای اصلی را از خدا نخواهد؟! پیشوایان دین، به ما یاد می دهند: «این گونه دعا کنید و این چیزها را از خدا بخواهید» . البته، نوع دعاهایی که آنان به ما یاد می دهند، یک فصل طولانی را به خود اختصاص می دهد. نکته ی دیگر اینکه، آنان در خلال دعاهای مذکور، نقطه های ضربه پذیر معنوی را، به یاد ما می آورند، و هشدار می دهند که «ممکن است از این نقاط ضربه بخورید و آسیب ببینید». در همین دعای شریف «ابوحمزه»، در عبارتی می فرماید: «اللّهم خصّنی منک بخاصّة ذکرک. و لا تجعل شیئاً ممّا اتقرّب به فی آناء اللیل و اطراف النّهار ریاءً و لا سمعةً و لا اشراً و لا بطرا». «خداوندا! کاری کن که کارهای انجام شده از طرف من، ریا و سمعه نباشد. برای اینکه این و آن ببینند، نباشد. برای اینکه دهن به دهن بگردد، و مردم به هم بگویند خبر دارید فلان کس چه کار خوبی کرد و چه عبادات خوبی انجام داد، نباشد. از روی ناز و غرور، نباشد (آخر، بعضی مواقع، انسان کارهایی را از روی ناز و غرور انجام می دهد و به خود می بالد و می گوید: «آری! ما بودیم که این کار را انجام دادیم».)
اینها نباشد. اینها، آن نقاط ضربه پذیر است. انسان خیلی کارهای خوب انجام می دهد؛ اما با اندکی ریا و سمعه، آن کارها را «هباءً منثورا» می کند. دود می کند و به هوا می فرستد. معصومین (علیهم السلام)، به ما توجه می دهند و می فرمایند: «مواظب باشید این طور نشود!» «و جعلنی لک من الخاشعین» تا آخر.
پس، نقطه ی دوم این است که در این دعاها، معارف زیادی نهفته است. مثلاً در فقرات اوّل دعای کمیل، همه می خوانیم: «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم. اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزّل النّقم. اللّهم اغفرلی الذّنوب التی تغیّرالنعم». گناهانی وجود دارد که پرده ها را می درد. گناهانی وجود دارد که نقمت الهی را بر انسان نازل می کند. گناهانی وجود دارد که نعمتها را از انسان می گیرد. «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء». گناهانی هم وجود دارد که دعا را حبس می کند.
پناه بر خدا! ممکن است انسان مرتکب گناهی شود، که هرچه دعا کند، آن دعا بی اثر و بی فایده گردد. بی اثر شدن دعا، چگونه فهمیده می شود؟ به این گونه که، حال دعا از انسان گرفته می شود.
در این خصوص عبارتی را از بزرگی نقل کرده اند. نمی دانم روایت از معصوم (علیه السلام)، است یا عبارتی از غیرمعصوم. هرچه هست، عبارت حکمت آمیزی است. می گوید: «انا من ان اسلب الدّعا اخلف من ان اسلب الاجابة». «از اینکه دعا از من گرفته شود بیشتر می ترسم تا اینکه اجابت از من گرفته شود».
گاهی حال دعا از انسان گرفته می شود. این، علامت بدی است. اگر دیدیم در وقت دعا، در وقت تضرّع و در وقت توجه و تقرّب، هیچ نشاط و حوصله ی دعا نداریم، علامت خوبی نیست. البته، درستش هم می شود کرد. انسان می تواند با توجه، با التماس و با خواستن، حال دعا را به طور جدّی، از خدا بگیرد. بنابراین، دیدیم که در دعای کمیل هم، معارف وجود دارد. این هم نکته ی دوم.

3 ــ خشوع در برابر پروردگار

و اما، نکته ی سوم و آخر در دعا، آن مطلب اصلی دعاست. حتی دو نکته ای که عرض شد، نسبت به این نکته ی آخر، کوچک است. آن چیست؟ خشوع در مقابل پروردگار. اصل دعا، این است. اینکه می بینید از قول پیغمبر (صلی الله علیه و آله)، نقل شده است که فرمود: «الدّعاء مخّ العباده» («مغز عبادت دعاست»)، به خاطر آن است که در دعا حالتی وجود دارد، که عبارت است از وابستگیِ مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم این است. لذاست که در ادامه ی آیه ی شریفه ی «و قال ربّکم ادعونی استجب لکم» می فرماید: «ان الّذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین.(11)» اصل دعا این است که انسان در مقابل خدای متعال، خود را از انانیّت دروغین بشری بیندازد. اصل دعا، خاکساری پیش پروردگار است.
عزیزان من! هرجا که شما نگاه کردید ــ چه در محیط خودتان، چه در کشور خودتان و چه در سرتاسر دنیا ــ و بدی و فسادی را از ناحیه ی کسی، مشخصاً دیدید، اگر دقت کنید، مشاهده خواهید کرد که اساس و منشأ آن بدی و فساد، انانیّت، استکبار، استعلا و غرور انسانی است. دعا باید این را بشکند.
من یک وقت می خواستم بحثی قرآنی در این خصوص عرض کنم، که فعلاً مجالش نیست. بحث قرآنی، مربوط به ماجرای حضرت موسی (علیهم السلام)، است؛ که از آن ماجراهای عبرت آمیز و عجیب تاریخ است. درباره ای این ماجرا، هرچه بگویم، تمام نمی شود. واقعاً قرآن گنجینه ی عظیمی از تجربه ی موسوی برای ماست. در این ماجرای عجیب، یکی از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ کسانی از همراهان موسی (علیه السلام)، است که از همراهیِ او برگشتند. من اینها را عرض می کنم تا کسانی که اهل تأمل در آیات قرآن اند، دنبالش بروند.
در قرآن چند مورد از این مسائل داریم، که یکی مربوط به سامری است، یکی مربوط به قارون است، و یکی هم مربوط به کسانی است که از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنکاف کردند. اینها مصادیق رجعت و ارتداد است؛ و بنده یکی دو ماه پیش، درباره ی رجعت و ارتداد، صحبت کردم. مثلاً قارونِ مبغوضِ خبیثِ ملعونِ الهی، آن قدر انسان بدی است، که قرآن کریم، بخشی را به او اختصاص داده است. مشکل قارون اینجاست که وقتی حضرت موسی (علیه السلام)، به او می فرماید «اموالی را که تو به دست آوردی، زینت است» و چه و چه؛ و به نصیحت وی می پردازد، در جواب آن حضرت می گوید: «انما اوتیتهُ علی علم(12).» «من آگاه و عالم و توان بودم». به تعبیر امروزی: «هوش و ذکاوت داشتم، زرنگی داشتم، سیاست بلد بودم. ناز شستم، که این اموال را از این راهها به دست آوردم. به کسی مربوط نیست!» او نمی فهمید که اموال را خدا داده بود. کما اینکه جان را خدا به انسان می دهد،، فرزند را خدا به انسان می دهد، دین را خدا به انسان می دهد، و همه چیز مالِ خداست.
ای انسان نادان! چرا سرکشی می کنی؟! چرا اشتباه می کنی و می گویی «منم که این مال را به دست آوردم»؟! «من» کیست؟! خدای متعال به مبارزان فداکاری که به میدان جنگ رفتند، جانهایشان را در مقابل تیرهای دشمن سپر کردند، جنگیدند و بینی دشمن را به خاک مالیدند و نهایتاً دشمن را شکست دادند، می گوید: «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی(13)». این تیری که تو قبلاً نحوه ی انداختنش را یاد گرفتی، سپس نشانه گرفتی، دقّت کردی و زدی تا اینکه به هدف خورد، کارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدی، بلکه خدا زد» . نیروی من هم مال خداست، اراده ی من هم مال خداست. دقّت نظر من هم مال خداست. اصلاً هرچه دارم، مال خداست. آن وقت در مقابل این قدرتِ مالکِ محیطِ مدبّری که همه چیز من در قبضه ی قدرت اوست، گردن بالا بگیرم و بگویم «من» !؟ این، آن نقطه ی فسادِ بشری است. هرجا این باشد، بد است، و موجب فساد می شود.
فلان صهیونیستِ رئیسِ فلان کمپانی مثلاً چند ملیّتی، اگر بگوید «من»، و خیال کند سیاست دنیا را می چرخاند، یا مثلاً هیتلرِ آتش افروز، یا فلان رئیس جمهورِ طغیانگر آمریکا، یا فلان دزدِ سرِ گردنه ی فلان نقطه، یا فلان شخصِ ملبّس به لباس دین اما درواقع دعوت کننده به نفس، یا من و شمایی که هیچ کدام از اینها هم نباشیم، اما در زندگی خود را بر هر چیز دیگر ترجیح بدهیم و استکبار و استعلا بورزیم، اینها مایه ی فساد خواهد شد. البته هرچه انسان بزرگتر بود و قدرت بیشتری داشت، انانیّت در او فساد بیشتری به وجود می آورد. اما اگر کوچک بود، انانیّت فقط به ضرر خود اوست، و فساد کمتری برای دیگران دارد. خاصیت دعا این است که نفسانیتها را می شکند. لذاست که گفته اند: «حتی چیزهای کوچکت را هم از خدا بخواه؛ تا بفهمی که حقیری. بدانی که گاهی اوقات، یک پشه یا مگس، انسان را از کار می اندازد، و آسایشِ وی را می گیرد: «و ان یسلبهم الذّباب شیئاً لا یستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب(14)». این است که دعا، برای تضرّع یپش خداست. برای عرضِ حاجت پیش خداست. برای تواضع و برای بیرون آمدن از پوسته ی دروغین استکبار و استعلاست. خدای متعال، گاهی برای من و شما مشکلاتی به وجود می آورد، تا وادار به تضرّع و توجه و خشوعمان کند. همان طور که در آیات کریمه ی قرآن می فرماید: «و لقد ارسلنا الی امم من قبلک فاخذناهم بالبأسا و الضّراء لعلهم یتضرّعون. فلو لا اذ جائهم بأسنا تضرّعوا و لکن قست قلوبهم و زیّن لهم الشّیطان ما کانوا یعملون» .(15) این تضرّع، نه برای خاطر خدا، که به خاطرِ خودِ ماست. خدا احتیاجی به تضرّعِ من و شما ندارد:
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با مهر تو پیوندم زنند
این حالت تضرّع است که دل را از عشق خدا پر می کند، انسان را با خدا آشنا می کند؛ انسان را از خودبینی و خودنگریِ فسادانگیز تهی می کند، و او را از نورِ مقدسِ پروردگار و لطفِ الهی، سرشار می سازد. قدرِ این را بدانید؛ که از همه چیز بالاتر است.(16)

پی نوشت ها :

1.دعای کمیل.
2.دیدار فرماندهان «بسیج» سراسر کشور، 27/ 8/ 1371.
3.سوره ی فرقان: آیه ی 77.
4.درباره ی مناجات عالیة المضامین شعبانیه، 1/ 10/ 1369.
5.دیدار با فرماندهان و جمعی از پاسداران کمیته های انقلاب اسلامی، 10/ 10/ 1369.
6.دیدار علما، طلاب و اقشار مختلف مردم شهر مقدس قم، به مناسبت سالروز 19 دی ماه، 19/ 10/ 1375.
7.دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران، 29/ 6/ 1373.
8.خطبه های نماز جمعه ی تهران، 29/ 7/ 1384.
9.سوره ی نساء؛ آیه ی 32.
10.سوره ی مؤمن؛ آیه ی 60.
11.سوره ی مؤمن؛ آیه ی 60.
12.سوره ی قصص؛ آیه ی 78.
13.سوره ی انفال؛ آیه ی 17.
14.سوره ی حج؛ آیه ی 73.
15.سوره ی انعام؛ آیات 42 و 43.
16.خطبه های نماز جمعه ی تهران، 28/ 11/ 1373.

منبع: خامنه ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، (1318)؛ تنظیم موسسه فرهنگی قدر ولایت، صجنه آرایی دل، تهران: موسسه فرهنگی قدر ولایت، چاپ دوم،(1386).